قله ی دلتنگی!

می دانی اوج تنهایی و دلتنگی کجاست؟

همین جا که من ایستاده ام!

نه منتظرم، نه امیدوار!

زنده هم نیستم!

فقط نفس می کشم به خیال یک روز .....




(میثم.ن)

آستانه دیروز...

نمی دانم از چه روست که می نویسم! 

فقط میدانم همان حسی که زمان ضیافتت به خلوتم متولد شد، حالا در هیاهوی خاطراتم راه رفتن می اموزد . 

بهار امد! 

دیدی گفتم زندگی کوتاه است. 

تو دیروز متولد شدی و امروز هم مردی. 

اما شراب کلامت هنوز کنج اتاقم خاک میخورد. 

گاهی آنرا میچشم تا خیال نکنم شیرین بودی ومن عاقلانه فرهاد شدم!





(میثم.ن)

آرامش نقره ای

عشق حیاط خلوتی دارد به وسعت همه‌ی زیبایی ها؛

گلهایش همه از جنس تماشای دوست!

دیوار هایش ساخته از خشت وفا . 

صندلی هایش نقره کوب‌ند و رو به سوی چشمه سار .

نهری است آن میان،پر ز آرامش. 

روی شاخسار سپیدارش، بانگ تصنیف قناری‌ است هر دم. 

صدای خدا از همه جا می پیچد. 

رشته ها،رشته‌ی دوستی است.حلقه ها حلقه‌ی ایمان. 

نرگس و نسرین رنگ‌فرش قدم گاهش. 

همه جا آرام است و شقایق بیدار. 

 

دل من پر می‌کشد تا حریم حرم عشق، لحظه‌ای که به تماشای تو ام.آن لحظه ها را نام نهادم؛ 

"آرامش نقره‌ای"



(میثم.ن)

ما فرزندان اخرالزمان فاطمه ایم

داستان را که از زبان پدر شنید گفت : بابا .. اینقدر مظلومانه شهید میشویم و کسی بر غم ما اندوهگین نمیشود ؟

رسول خدا گفت : دخترم ، به خدا سوگند مردمانی در آخرالزمان ظهور میکنند که آنچنان بر تو گریه کنند و ضجه زنند زهرا که گویی مادر خویش از دست داده اند .

زهرای اطهر منتظر ظهور ما بود ... مردم بدانید که لشکر فاطمه آمد ...

فینگلیش

اینو بخون baghali 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بغلی؟ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باقالی؟ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بقالی؟ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تف تو روح اونی که فینگلیش رو کشف کرد

عشق یعنی

عشق یعنی....  

 

با ساز دل‌نواز او رقصیدن

در هوای دیگری  ماندن  

با‌نوای دیگری خواندن 

از برای دیگری مردن  

خون  دل  خوردن  

جان        دادن 

جان سپردن 

 

 

 

 

عشق یعنی  

کوفت 

یعنی زهر مار 

یعنی درد بی درمون 

یعنی حناق(اسپلش رو بلد نیستم شایدم حناغ یا هناق یا هناغ حالا هر کوفتی) 

عشق یعنی خر شدن 

یعنی شارژ ایرانسل فرستادن 

ماشین شاسی بلند داشتن 

پول داشتن 

خرید کردن 

شاسگول بودن 

شکم یارو رو مثه شکم گاو پر کردن 

دروغ هاشو مثه یک خر مظلوم باور کردن 

یعنی به .....شعر هاش توجه کردن 

به چیزشعرهای بی مزه‌ش خندیدن 

بخاطر مریض شدن عروسکش گرییدن 

یعنی........ 

و بعد چند وقت تحمل این شرایط به هیکل بابای ق.....م ساقش ر...یدن 

فحش به اجداد طرف دادن

سیگار کشیدن 

سگ شدن 

و بعد مدتی پشیمون شدن 

و یک هفته بعد از پشیمون شدن ک......ن لقش گفتن 

و بعد ب حالت عادی برگشتن 

و بعد از یکماه دوباره خر شدن و سراغ یه اسب دیگه رفتن

استفراغ

این روزها مغزم دچار اختلالات شدید فکری شده! 

مدام بالا میاورد! 

کلمه،شعر و هزار جور مزخرفات دیگر! 

روی دفترم بالا میاورد! 

هوس هوای خوش دارد.خیال میکنم آبستن شده! باردار آثار بیمار.

یکسره ارامش ویار می کند!!!

و دوباره استفراغ..... 

 استفراغ.... 

استفراغ 

  

 

__________________________________ 

پ ن:اگه پست بدی بود ببخشید چون بازم روی احساسم بالا اورد 

پ ن:استفرررررررراااااااااااغ

امروز دلم دوباره "من" می خواهد

یک جمله ناب و صد قصه دلم می خواهد
یک مجلس بزم بی پرده دلم می خواهد 

از شعر و شعار و شاعر پست غمگینم 

یک مرد قویدل و زنده دلم می خواهد 

 

از حال خوشم مست و خرامانم من 

یک حال خوش ساده دلم می خواهد 

صرف لب تو کنج زبانم1 خاک خورد 

یک فعل و دوصد واژه دلم می خواهد

 

دستم، قلمم خسته و بی تاب شده 

یک توشه اماده دلم می خواهد 

از صور و سرور و ادم مغرور لبریزم 

یک خر که فهمیده دلم می خواهد 

 

دیروز گذشت و امروز بیدارم من 

رویای ناب، در آینده دلم می خواهد 

هر شب پر از بغض و پر از احساسم 

یک عاشق و شب گریه دلم می خواهد 

  

در قلعه ی دیوان خبر از یار نیست 

یکصد سگ و صداسب و دوصد گربه دلم می خواهد 

از خنده و از قهقهه لبریز شدم 

یک ناله چونان مادر داغ دیده دلم می خواهد 

 

همه رب و همه خالق، همه قهار شدند 

من هیچ! فقط بنده دلم می خواهد

اشکم ز سر شوق و ز اسرار جاریست  

اکنون فقط خنده دلم می خواهد

 

 ادامه شعر بی ادبانه است...  

 

 

ادامه مطلب