خداحافظ گلم


هیچوقت لبخند های ملیح و قشنگت رو فراموش نمی کنم که می گفتی عدالت رو برمیگردونی!
وقتی ضربه چماق روی سر رفیقم داشت دلسوزی مشق میکرد، من داشتم دنباله "هاله" میگشتم
دقیقا تو همون روزها بود که اومدی و ایمانم رو نجات دادی که مبادا به بیراهه برم و خدایی نکرده در موردت حدس وگمانه زنی کنم!
هروقت از آینده می ترسیدم بابام می گفت فردا قشنگه! حالا این روزها بابام هم داره از فرداها می ترسه
هنوزم خیلیا دوسِت دارن و سنگ حرفای قشنگ تو بر سرو سینه می زنن ، اما هر جور که با خودم کلنجار میرم میبینم؛نه!
آقای بنده خوب خدا!
همه ی داداشیای من ، مثه خودم صبح تا شب دارن سگ دو میزنن و کارگری می کنن که شهریه دانشگاه شونو در بیارن! اخه هزینه قورت دادن نفت های تو سفره مون خیلی گرون شده
خیلی حرفارو جلوی بگم بگم تو نگفتیم! اما ظاهرا یه الف تو بگم بگم هات جا افتاده بود
هنوز هم جای دلسوزی های رسالت وارت درد می کنه!
همینجا نقطه میذارم!
آقای خوب منو بخاطر حرفهایی که پشت سرت زدم حلال کن.
ازطرف من سوپریه محل تون رو ببوس و سلام مخصوص مو بهش برسون
دلم واسه شکلکات تنگ میشه
داخل پرانتز بگم:کاش یه فکری هم به فکر قیمت "تَن" می کردی تا اونا هم عادلانه،بِشَن!!!
در پناه خوبی هات!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد