شعر -18 پسورد تاریخ تولدم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خون می جهد

(میثم.ن)

خون می جهد ز پشتت تو غرقه در خیالی

دنبال یک دراز پا برای عشق و حالی
لای کدام سیاهی دنبال عشق رفتی
دنبال چه شفایی لب بر سرش نهادی
سگ می شوی ز کارم،گر نام تو برانم
من با کدام واژه نام تو را بخوانم
سر می زند به پشتت آن تکه جسم بی جان
آب می خورد زجانت،تو میخوری از آن نان
شرک می چکد ز جانت در اوج بی خیالی
آبجو ، عرق ، تکیلا! اهل کدام حالی؟
با زاهدان و رندان گه حرف راز داری
با کافران ایمان گه شب دراز داری
نه مشرکم نه مومن، با من چکار داری!؟
برای هر دو ساعت یکصد سوار داری
استاد علم و دانش چون تو محب ندارد
قدرت آنجای تو دوای طب ندارد

خون می جهد ز پشتش او غرقه در خیال است
روی سوراخ بسته علامت سوال است
نرخش عیان گشته؛چون تو شبانه کار است
با یک شعار می گفت: کارم مگر عار است!!؟


من لای سینه ی تو هذیان ز تو نوشتم
ای آبْ نشسته بر پشت!از تو به تو نوشتم
قدر هر انسانی اندازه تن اوست
اندازه تن تو، داند؛ دو صد سگ و دوست

اندر احوالات امتحانات

(میثم.ن)

در افق محو می شوم با بغض

مشت بر موبایل می زنم با بغض
قصه عشق و جدایی نیست هرگز
مشغول حساب معدلم با بغض
همین روزها مشروط می شوم بی شک
ناگهان به گا می روم با بغض
زین پس که اخراج نگردم از پویش
لیکن همی جان می دهم با بغض
همه درس ها یک طرف با اشک
ولیکن نگران دیفرانسیلم با بغض
به سرم شوق هزار پرواز است
اما چه کنم پابند آزمونم با بغض
میثما غصه مخور نوزدهم نزدیک است
توخلاص می شوی اندم با بغض

خاموش

حال ماهی را دارم!
فریاد می زنم!
هیچکس نمی شنود!
دهانم پر از اب می شود.
آنکس هم که صدای مرا می شنود به خفگی محکومم می کند!
حال خر را دارد!
ولی سوار بر من است!
می تازد بر من؛و من چون گوسفند به سوی چرا گاهش می روم و او شیهه خوشحالی سر می دهد!
نیمه شب است و من زوزه کنان بغضم را با اسمان می گویم!!!
_________________________________

اگه بد نوشتم ببخشید ولی اگه نفهمیدی من می بخشمت!


(میثم.ن)

قبل از جنگ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

WORLD WAR III

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آستانه دیروز...

نمی دانم از چه روست که می نویسم! 

فقط میدانم همان حسی که زمان ضیافتت به خلوتم متولد شد، حالا در هیاهوی خاطراتم راه رفتن می اموزد . 

بهار امد! 

دیدی گفتم زندگی کوتاه است. 

تو دیروز متولد شدی و امروز هم مردی. 

اما شراب کلامت هنوز کنج اتاقم خاک میخورد. 

گاهی آنرا میچشم تا خیال نکنم شیرین بودی ومن عاقلانه فرهاد شدم!





(میثم.ن)

آرامش نقره ای

عشق حیاط خلوتی دارد به وسعت همه‌ی زیبایی ها؛

گلهایش همه از جنس تماشای دوست!

دیوار هایش ساخته از خشت وفا . 

صندلی هایش نقره کوب‌ند و رو به سوی چشمه سار .

نهری است آن میان،پر ز آرامش. 

روی شاخسار سپیدارش، بانگ تصنیف قناری‌ است هر دم. 

صدای خدا از همه جا می پیچد. 

رشته ها،رشته‌ی دوستی است.حلقه ها حلقه‌ی ایمان. 

نرگس و نسرین رنگ‌فرش قدم گاهش. 

همه جا آرام است و شقایق بیدار. 

 

دل من پر می‌کشد تا حریم حرم عشق، لحظه‌ای که به تماشای تو ام.آن لحظه ها را نام نهادم؛ 

"آرامش نقره‌ای"



(میثم.ن)

ما فرزندان اخرالزمان فاطمه ایم

داستان را که از زبان پدر شنید گفت : بابا .. اینقدر مظلومانه شهید میشویم و کسی بر غم ما اندوهگین نمیشود ؟

رسول خدا گفت : دخترم ، به خدا سوگند مردمانی در آخرالزمان ظهور میکنند که آنچنان بر تو گریه کنند و ضجه زنند زهرا که گویی مادر خویش از دست داده اند .

زهرای اطهر منتظر ظهور ما بود ... مردم بدانید که لشکر فاطمه آمد ...

سال نو مبارک

سلام به همه دوستام  

تبریک گفتن امسالم به سبک پارسال نیست. 

فقط در چند جمله ساده این عید رو به همه‌ی اونایی که منو می خونن و با من در ارتباط هستن تبریک میگم و براتون سال خوب و خوشی رو ارزو دارم 

ان شا الله که سال جدید نقطه اغاز زیبایی های زندگی تون باشه 

در پناه حق و در کنار خانواده خوب و خوش و سلامت باشید!