دیوار بی در

این اهنگ رو خیلی دوست دارم

مخصوصا اون بیتی که درشت نوشتم

دیوار بی در از محسن چاوشی عزیز:


توی این خونه پوسیدم خدایا


مگه دیوار اینجا در نداره

چقدر باید تحمل کرد بی عشق

مگه دنیا درو پیکر نداره

چشام کم سو شد از بس گریه کردم

نمی دونم کی از این خونه میرم

دارم می پوسم و چشم انتظارم دارم می میرم و از رو نمیرم

هی سر به راه تر هی سر به زیر تر

هی گوشه گیر تر

هر لحظه خسته تر

هر لحظه تلخ تر هر لحظه دیر تر

دنیای من تویی دنیا ولی میگن زندون مومنه

آخه چه جوری از خیر تو بگذرم
این غیر ممکنه

درست از اولین باری که رفتی درست از اولین باری که مردم

درست از آخرین برگی که باختی درست از آخرین دستی که بردم

درست از روز اول رفته بودی همون روزی که من از دست رفتم

عزیزم عشق تو بن بست من بود منم تا آخر بن بست رفتم

اسمم داره یادم میره

اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمی کنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمی کنی
دلتنگتر میشم ولی نشنیده می گیری منو
هنوز همه حال تو رو از من فقط می پرسنو...

با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت
اصلا نمی خوام بشنوم که اشتباه گرفتمت
داشتن تو کوتاه بود اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه هیچ کس به غیر تو نبود...

حقیقیتو می دونی و ازم دفاع نمی کنی
کنار تو می میرم و تو اعتنا نمی کنی
مردم تو رو از چشم من امشب تماشا می کنن
فردا غریبه ها منو پیش تو پیدا می کنن...

کاش اتفاقی رد بشی از کوچه های دلخوری
به روم نیارم که چقد می خوام که از پیشم نری
هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسه ی رفتنت پیش همه محکوم شدم...

اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمی کنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمی کنی
دلتنگتر میشم ولی نشنیده می گیری منو
هنوز همه حال تو رو از من فقط می پرسنو...

 

سلام ای

اینو تو فیس بوک خوندم حیفم اومد براتون نذارمش


سلام بر تو ای دوست عزیز.
برسم ادب سرم را بزیر افکنده ام که
نبینی چشمان خیس پائیزیم را
ونبینی طوفان غم در چین صورتم را
که نکند دلت کمی بگیرد
اری سلام خواهم کرد وستان شدو پر ذوقت را میفشارم
اما اینبار دستان لرزانم به ارامی دستانت را خواهد فشرد
که نکند ترک بردارد ذوق دستان عزیزت
واین بار برای بیاد اوری تمام مدتی که در کنارم بودی
وغمم میخوردی میگویم
سلام ای بهترین یار.
یادم در دلت نگهدار
وبه رسم عشق ارام کمی عقب رفته و باز سر بزیر منتظرت خواهم ماند
شاید ...شاید جواب پرمهرت بغض من بگشاید
ای اخرین سلامم شاید در این غم نامه ام باشد
وامیدوارم امروز اخر را برسم عشق کلاه برسرم نگذاری
ودرانتهای غروب
اری غروب امشب میگویم برای اخرین بار خدا نگهدار چون تو برسم عاشقی
کلاه بر سرم گذاشتی
.سلامممممممممممممممممممممممم
سلامی پر از اشک چدائی از تو

شعر از اندیشه فولادوند

خمیازه های کش دار ، سیگار پشت سیگار

شب گوشه ای به ناچار ، سیگار پشت سیگار   این روح خسته هر شب ، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار ، سیگارپشت سیگار

پای چپ جهان را ، با ارّه ای بریدن
چپ پاچه های شلوار ، سیگار پشت سیگار

در انجماد یک تخت ، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار ، سیگار پشت سیگار

بر سنگفرش کوچه ، خوابیده بی سرانجام
این مرده کفن خوار ، سیگار پشت سیگار

صد صندلی در این ختم ، بی سرنشین کبودند
مردی تکیده بیزار ، سیگار پشت سیگار

تصعید لاله گوش، با جیغهای رنگی
شک و شروع انکار ، سیگار پشت سیگار

مُردم از این رهائی ، در کوچه های بن بست
انگارها نه انگار ، سیگار پشت سیگار

این پنچ پنجه امشب ، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار ، سیگار پشت سیگار

ماسیده شد تماشا ، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار ، سیگار پشت سیگار

صد لنز بی ترحم ، در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار ، سیگار پشت سیگار

در لابلای هر متن ، این صحنه تا ابد هست
مردی به حال اقرار ، سیگار پشت سیگار

اسطوره های خائن ، در لابلای تاریخ
خوابند عین کفتار ، سیگار پشت سیگار

عکس تو بود و قصّه ، قاب تو بود و انکار
کوبیدمش به دیوار ، سیگار پشت سیگار

مبهوت رد ِدودم، این شکوه ها قدیمیست
تسلیم اصل تکرار ، سیگار پشت سیگار

کانسرو شعر سیگار ، تاریخ انقضاء خورد
سه ، یک ، مُمیز ِ چهار ، سیگارپشت سیگار

ته مانده های سیگار ، در استکانی از چای
هاجند و واج انگار ، سیگارپشت سیگار

خودکار من قدیمیست ، گاهی نمی نویسد
یک مارک بی خریدار، سیگار پشت سیگار


سلام به دوستای خوبم که تو این مدت تنهام نذاشتید

من چند وقتی نیستم بنا به دلایلی.اما کامنت ها تونو می خونم

فعلا

چند جمله تلخ

پیکت راببر بالا وبنوش رفیق!

بنوش به سلامتی فاحشه های شهرمان که جزخودکسی را نفروختند...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعدازسالها دخترکبریت فروش را دیدم،بزرگ وزیباشده بود

به اوگفتم کبریتهایت کو؟میخواهم بخرم واین سرزمین رابه آتش بکشم

خنده تلخی کردو گفت:کبریتهایم را نخریدند سالهاست که تن می فروشم ...میخری؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گوشهایم را می گیرم...
و چشم هایم را می بندم...
و زبانم را گاز می گیرم..
ولی...
حریف افکارم نمی شوم...
چقدردردناک است...
فهمیدن ...!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من چرک نویس احساسات تو نیستم !

"دوستت دارم" هایت را جای دیگری تمرین کن ...!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تنت که پیش من باشد ودلت درآغوش دیگری....
هزارصیغه ی محرمیت هم که بخوانند....بازهم هرزگیست...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیال می کردم اگر دوباره ببینمت
با یک سیلی آبدار خواهمت شکست..
اما ...
زمان گذشت و سر انجام یک روز دیدمت
و ناگهان بغضم در گلو شکست..!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگران نباش
حال دلم خوب است !!!
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست...
نه از شیون های مداومش
به وقت ِ خواستن ِ تو …
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته
و رویاهایش را به خاک می سپارد...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

او مرا بارها شکست

و من روی خراشهای کوچکی

که دیگران بر دلش

_دل به ظاهر شیشه ای رنگش_

گذاشته بودند مرهم شدم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهــے فعل هـــا
چنــان سریع ماضــے مــے شوند
کــه باور نمــے کنـــے
مــے گوینــد...مـے گفت
مــے شود...شــد
...مــے رفت...رفت
و رفت...
و دیگر هیچ گــــــاه
بـــاز نخواهـــد گشتــــ



بقیه جملات در ادامه مطلب


منابع:

http://www.gtalk.ir

http://heartless69.blogfa.com

ادامه مطلب ...

I.C.U=I see you

روی شیشه با قرمز نوشته بود:

" آی سی یو "


و من بیخودانه داشتم فکر میکردم


" آی سی یو " یعنی


" می بینمت "


پرستار با وحشت گفت:


بیمار از دست رفت


و من کبود شدم


......از دست می روم


شوک می دهند


از تخت می جهد
؛جسم مرده ام !

اما خط مانیتور مراقبت های ویژه همچنان صاف است...


هیچ کس نمی داند


که فقط تنفس مصنوعی کارساز است


آن هم مکررا! از لبهای تو...


جسدم که رفت


روحم هنوز بیخودانه فکر می کند


" آی سی یو " یعنی


" می بینمت "

آدمهای ...

آدم‌هایی‌ که شما را ترک می‌‌کنند
غریبه‌هایی‌ هستند که یک روز با شما آشنا میشوند
با افکارِ شما
با حرف‌های شما
با دست‌های شما
با تختِ خواب شما
با رویا‌های شما
با تک‌ تک‌ لحظه‌های شما
یک روز ناگهان حوصله‌شان سر میرود
دلشان را
و دست‌ها‌شان را
و حرف‌هایشان را
و خوابشان را
پس میگیریند
و غریبه‌هایی‌ میشوند
با خاطراتی که پر می‌‌کنند
افکارتان را
دست‌هایتان را
خواب‌هایتان را
رویا ها
و تک تک‌ لحظه‌هایتان را
یک روز ناگهان حوصله ی شما سر میرود
غریبه‌ای میشوید که خودش را ترک می‌کند

آخر خط

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده ایم؟!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده ایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم

با من بمون....


توی جاده ای که انتهاش معلوم نیست پیاده یا سواره بودنت فرقی نمی کنه، اما اگه

همراهی داشته باشی که تنهات نذاره ،بی انتها بودن جاده برات آرزو میشه ....