______________________________
یه مطلب باحال یه جا خوندم خوشم اومد برای شما هم بذارم
اگر ماهی از سال بودم :بی گمان اسفند ماه را بر می گزیدم همه در شور شوق سال نو ... همه در حال نو شدن ... کمتر کسی به غم هایش فکر می کند
فروردین.چون همه خوشحالن و همه چیز تازه میشه دنیاهم قشنگتر میشه
اگر یک روز هفته بودم :پنجشنه را دوست داشتم، حال و هوایش بی گمان برایم قابل توصیف نیست ... پنج شنبه ...
جمعه.چون همه این روزو دوس دارن!هم تعطیله و هم روزه استخر و فوتبال و کوهنوردی و قرارهای دوستانه عاشقانه و..... هستش
اگر یک عدد بودم : هفت را انتخاب می کردم ... هفت خیلی زیباست ... مثل هفت سین ...(با نظر نویسنده موافقم)اگر همراه بودم : تا آخرش می ایستادم ...
دستاشو می گرفتم و کنارش بودم
اگر نوشیدنی بودم : دوست داشتم قهوه با شکلات باشم
دوست داشتم آب پرتغال باشم
اگر گناه بودم : لب های تو را می بوسیدم تا زیباترین گناه هستی باشم ...(با نظر نویسنده موافقم)
اگر درخت بودم : سپیدار ... آن هم کنار زاینده رود ... گنار باغ گلها ... با آن برگ های پهن و قشنگش ...به خودم میگم:
گاهی باید به خودت تلقین کنی که راهت اشتباهه
بعضی وقتا باید به خودت تحمیل کنی که نمی فهمیهمهشو قبول کردماااااا
اما........ اما
اما بدیش اینه که همیشه تو این گاهی اوقات گیر کردیم....
کاش یا من نمی فهمیدم و تو می فهمیدی
یا ای کاش من می فهمیدم،تو هم می فهمیدی
یا ای کاش هیچ کدوممون نمی فهمیدیم
یا.........
بیخیال!
یه دوستی می گفت:
مرد وقتی دلتنگ می شه
نه داد می زنه
نه گلایه می کنه
نه می شکنه
نه.....
فقط سیگارشو روشن می کنه و دلتنگی هاشو با دود سیگارش می ده بیرون
پاکت سیگارم کجاست......؟!
به فردا دلخوشم شاید که با فردا طلوع خوب خوشبختی من باشه....
بازهم گله ای نیست! از هیچکس و هیچ چیز
همه چی خوبه
از آدمای خوب دنیام که با دروغاشون دنیا رو می خوان برام قشنگ تر کنن ممنونم
از صورتک هایی که به چهره زدن تا زیبا به نظر برسن هم خیلی خوشم میاد
ممنون ازینکه خودتونو باهوش فرض می کنید تا من خوشحال شم که اطرافم پر از آدمایه نابغهاس
منم دارم مثه شما میشم!اولش یه کم سخت بود اما دارم بهش عادت میکنم؛به چی؟به این ریگی که تو کفشمه!آخه می خواستم مثه شما بشم دیروز یه ریگ از رو زمین برداشتم انداختم تو کفشم تا هم دردت باشم
تازهگیا تصمیم گرفتم دروغ بگم!مثه تو
دیروز برات یه نامه نوشتم
آخره نامهمو خواستم مثه تو با خونم امضا کنم اما ....
همیشه می گفتی نامه هاتو با خونت امضا می کنی منم همیشه خونتو می چشیدم؛مزه آب انار می داد
می گفتی تنهایی!من فکر کردم میگی کسیو نداری!تازه فهمیدم منظورت اینه که تو دنیا همتا نداری و تنهایی
دیشب حرفایه شیرینتو چشیدم چقد تلخ بود
دهنت بوی گند دوست دارم میده اما دلت یه جای کوچیک هم واسه من نداره!
تازه فهمیدم چقد مهربونی!وقتی فهمیدم با همه جور آدمی میپری فک کردم ادم خرابی هستی.اما الان فهمیدم آدم مهربونی هستی و دلت مثه یه هتل 5ستاره اس تنتم Motel مهموناس
اومدم ازت بابت ساده بودنم معذرت بخوام
ببخشید که همیشه راستشو می گفتم و اهل دروغ نبودم
شرمنده که پیش من احساس تنهایی می کردی!آخه من مثه تو نبودم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:مخاطب دارد!
تو به احساست بیاموز نفس نکشد؛هوای دلها آلوده است!
اینجا فاصله ی یک عشق تا عشق بعدی یک نخ سیگارست.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا سر راه من کسی را قرار مده که دلتنگی و گریه های شبانه اش برای من ولی شادی اش برای دیگری باشد!
__________________________
می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،
پروردگارا! به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خود نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
کم کم به سطح آینه ام برف می نشست
دستی بر آن سپید نکشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
شاعر در کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در اینه دیدم دلم گرفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ