جشن...

همه اونایی که تو مهمونیا می گفتن ما رقص بلد نیستیم رو به زور از تو خیابون جمع کردیم

یه چیزی:

کل جشن یه طرف این چیزیم که می خوام بگم یه طرف؛

یه جا همگی جمع شده بودیم داشتیم عشق و حال می کردیم که یه حاج اقایی با لباس روحانیت و عکس روحانی اومد وسط مون وایساد(هیچ کاری نکردا! فکر نکنید اونم رقصید )

همه براش سوت کشیدن و دست زدن.کلی ام دورش رقصیدن

خداییش خیلی باحال بود! شیخ به این راه دستی ندیده بودم

این عکس اون حاج اقاهه

نمیگم جاتون خالی چون می دونم همه تون تو شهرهای خودتون کلی خوشحالی کردین!

به امید شادی روز افزون تو این 8سال پیش رو